شنا کردن برخلاف جهت آب انرژی زيادی رو از آدم ميگيره....
يه جايی بالاخره اينقدر خسته ميشی که يا خودتو رها ميکنی و با جريان آب همراه ميشی يا اينکه ميزنی کنار و به گوشه تنهايی خودت پناه ميبري..ديشب که آمدم و ديدم که هاله هم رفته به گوشه تنهايی خودش مثل خيلی از شماها بدجوری دلم گرفت...وبلاگ قبليم رو که بستن اين هاله بود که آمد و کلی دلگرمی داد که دوباره بنويسم و با کمک کاميار اينجارو برام درست کرد و گفت تا ميتونی بنويس...از شما چه پنهون که بعضی وقتها عجيب دلم ميخواد بکشم کنار...اما سست تر از این حرفهام!....ديشب کلی با خودم کلنجار رفتم...لوبياهای سحر آميز تو مخم رو گرفتم و رفتم بالا..طبق معمول اون بالاها هیچ چیز قابل توجهی نبود...تنها هراس و غم دور شدن از زمین بود و افسوس خوردن به حال خودم و زمینیان .....يه خورده به پايين نگاه کردم....غصه خوردم...بعد هم از ناتوانی سر خوردم و آمدم پايين....هيچ کاری نميشه کرد....نه برای من ...نه برای تو ...نه برای او ....نه برای ما.... نه برای شما ...نه برای آنها!
هنوز توان دارم که چند ايستگاه بالاتر برم..بالاخره منم يا ميافتم به تور صياد...يا ميکشم کنار...يا رها ميشم در جريان آب
با عرض تاسف هنوز هستم......


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com