یاغینامهباور کنیم 
	 
        
       
      حرف آراممان نمی کند وقتی در به در پی کسی می گردیم یا گوشی تلفن را بر می داریم و حرکات دست هامان تند تر می شود حرف آراممان نمی کند مگر پیش از خواب وقتی سخت بخندیم و روز را فراموش کنیم یا گریه کنیم تا به خواب رویم. قدیما  January 2004 February 2004 June 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 April 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 February 2007 March 2007  | 
    
     
    
    
    
      دیروز هشتم مارس بود،به عبارتی روز جهانی زنان، خانومها به غیر از بقیه روزها!در این روز به خصوص، دور هم جمع میشوند و بر علیه تبعیض جنسی و خشونت و از بین بردن جنس مذکر! همایش و سخنرانی و بزرگداشت و از این قبیل بر نامه ها اجرا میکنند 
    بنده در یک تحلیل عینی و منطقی ،با استفاده از مدرک و دلیل ،نشون میدم که تمام این حرفها دروغ و ساختگی هست،کدوم تبعیض؟!کدوم خشونت؟!اهای اقا با شما هستم،بیدار شو،نزار سرتو گول بمالند،اینا همش نقشه هست ، اگر هم تبعیض و خشونتی هست بر علیه من و شماست!بنده در همین مقال، 9 مارس رو به عنوان روز جهانی مرد اعلام میکنم تا من و شما هم از حقوق قانونی و غیر قانونی!خودمون دفاع کنیم خدمت با سعادت شما اقای گل یک ماجرایی رو تعریف میکنم تا به عمق فاجعه پی ببرید و بلکه از خواب غفلت بیدار بشین و همچنین اگر خانوم روشن فکر و عاقلی باشید و این مطلب رو بخونید، قطعا به ما مردها حق خواهید داد! حسین پناهی مرحوم،یک کاستی داره به اسم (سلام و خداحافظ)،تو این کاست تا دلتون بخواد شعرهای زیبا و تاثیر گذاری میخونه و خودش هم از فرط استحاله بسی گریه میکنه و صدای هق هقش مشخص هست،یه جا این رو میخونه که.....عشق را دوست دارم،زنها را دوست دارم،ولی از انها می ترسم! خوب بالا غیرتا باید از این قوم ظالم و جانی ترسید، من خودم هم میترسم و این ترس، باز میگرده به دوران کودکی و فجایع و تجاوزاتی که زنها و دخترها به من انجام میدادند و بی شک حسین پناهی مرحوم و سایر مردان هم چنین تجربیات تلخی دارند و حسین وار سر بریده شدند،البته این رو هم یاد اور بشم که بنده گرچه همیشه میترسم و همیشه مورد ظلم واقع میشم اما از حقوق خودم هم،همیشه به شکل قانونی و غیر قانونی دفاع میکنم،یادم هست در دوران مهد کودک همیشه موها و گیسهای این قوم زورگو و عشوه گر رو در چنگال شیر مانندم میگرفتم و میکشیدم و گریه دخترکان رو به هوا میبردم و قاه قاه میخندیدم به طوریکه دخترها با احتیاط به حاجی نزدیک میشدند و البته این قوم زورگو و مغلطه گر، این عمل شجاعانه و غیرتمندانه منو به دروغ و تحریف، به سادیسم تعبیر خواهند کرد که من به اونها میگویم ....زهی خیال باطل...عاقلان دانند....توانا بود هر که دانا بود! ماجرای تکان دهنده من به این شکل بود که من بچه بودم(بچه تر از حالا!)بین چهار یا پنج سال بیشتر سن نداشتم،روزی خاله به مامانم زنگ زد که یه دختری هست که 13 یا 14 سالش هست و پدر و مادری هم نداره و بدون سرپرست هست،بفرستمش خونه شما که با شما باشه؟!،مامان من هم یه پا ژان والژان،گفت بفرست این دخترک اسمش نرگس بود، و با اون سن و سال کم برای خودش ناتاشایی بود!مثلا یکی از ارسن لوپن بازیهاش ، قبل از اینکه بیاد پیش ما این بود که لباس پسرونه میپوشید و میرفت تو مکانیکی کار میکرد و یک خالی بند فطیری هم نیز بود که بهروز خالی بند رو تو جیب ساعتیش میگذاشت،یادمه برادر و خواهرم همیشه از خالی بندی های این قاه قاه میخندیدند.....خلاصه این دختر با ما زندگی میکرد و تو کارای خونه به مامان کمک میکرد و ایضا از من هم مراقبت میکرد،حالا من به خاطر نمیارم ولی لابد تجاوزی هم به من کرده در اون سن و سال،که البته ما پسریم و هیچ جوری نمیتونیم ثابت کنیم بهمون تجاوز شده و حتی پزشک قانونی هم ما رو جواب میکنه و خود این یکی از بزرگترین ظلمهای بشری هست که بر علیه ما مرتکب شده اند خلاصه روزی از روزها ، سر صبح ،ساعت 10! منه کودک رو از خواب بیدار کرد (مشکل کمبود خوابم از همون زمان شروع شد!) حالا از طرفی صبحها فقط من و اون تو خونه بودیم،چون همه میرفتن مدرسه (با واژه خونه خالی هم از همون موقع اشنا شدم!)به من گفت حاجی من دارم میرم،تو میمونی تو خونه یا با من میای؟!منم از همون موقع بچه روشنفکری بودم و گردش و تفریح رفتن با یک دختر برام عمل قبيحی نبود،پس گفتم من تو خونه تنها بمونم که چی؟!بریم،منم میام..... این داداش من یک دوچرخه دسته خرگوشی داشت که پشتی دار هم بود،نرگس خانوم منو انداخت ترک دوچرخه و حالا پا نزن کی پا بزن،از شهر تا پلیس راه یک نفس پا زد!خداییش شراگیم تو دوچرخه سواری ازش کم میاورد،منم اون عقب نشسته بودم و بی خیال دنیا برای خودم سوت میزدم و از هوای ازاد لذت میبردم،غافل از اینکه منو داره میدزده! به پلیس راه که رسیدیم، عقل اقای پلیس گرفت و نگذاشت که ما رد بشیم،فقط تا همین حد!گفت برگردید،و این نرگس خانوم دوباره پا زنان به شهر برگشت،و همچین که به فلکه ترمینال رسیدیم،دیدم بابا ،با ماشین از جلومون در امد،بابا تا منو دید سراسیمه پایین امد و پسر دودول طلاش رو به اغوش کشید و من هنوز در تفکر بودم که مگر چی شده،ما که جایی نرفتیم،یک پیک نیک که این حرفها رو نداره،اما حالا که فکرش رو میکنم، میبینم اگر منو برده بود ،هیچ بعید نبود که الان خفاش شبی بشم یا از فجیره سر در بیارم یا یک اتفاقی سرم در بیاد که دنیا از وجود این گوهر گرانبها محروم بشه!!! البته از دیدگاه هندی هم میشه به قضیه نگاه کرد که من میرفتم و مثلا رئیس پلیس میشدم و بعد یک دفعه پدر و مادرم رو پیدا میکردم و بعد هم نهی نهی جانا جانا مسکه مسکه میشد! بله دوستان من،بله اقایان گل و گرامی،عمق فاجعه تا این حد بود و هست،این فقط مشتی نمونه خروار بود،شما خود بخوانید حدیث مفصل از این مجمل،نگذارید دستهای استکبار و تهاجم فرهنگی و عشوه های زنانه شما رو از راه به در کنند و حقوق قانونی و غیر قانونی شما رو با سوسول بازی و نیرنگ از چنگ شما بیرون بکشند،به قول نیچه به سراغ زنان اگر میروی شلاق را فراموش نکن!پس اي برادر مسلمان به پا خيز از جا كن،بناي ظلم دشمن،به جاي اينكه ميروي پارك لاله تجمع ميكني،به فكر دفاع از حقوق خودمان باش من در همینجا ارزو میکنم و دعا میکنم که روزی برسد که نسل جنس مذکر نابود و منقرض بشود تا هم از دست این همه ظلم و بیداد رها شویم و هم زنان به ارزش واقعی ما پی ببرند،اما افسوس که ان موقع دیگر برای انها دیر شده و کاری جز لب و دندان گزیدن و حسرت خوردن ندارند -------------------------------------------------------- پا نوشت:خانومهای محترمه که بدون اجازه این مطالب را خوانده اند،متذکر میشوم،هرگونه پرتاب لنگه کفش و قابلمه و دسته جارو و استفاده از الفاظ رکیک و متلکهای ابدار به اینجانب،گرچه پیگرد قانونی ندارد و بنده حاجی وار و با روی باز اینها را به جان خریدارم،اما این قبیل کارها نشانه بی شخصیتی شماست پانوشت 2:برادران عزيزم،از انجايي كه نوشتن اين مطلب مثل خودكشي مي ماند، همه عناصر مونثي كه به نوعي با من رابطه دارند پوست از كله ام خواهند كرد و به صلابه ام خواهند كشيد و از هم اكنون نقشه براي ترور و به شهادت رساندن من ميكشند،پس بر شماست كه راه مرا ادامه دهيد و مرا به عنوان پايه گذار مكتب 9 مارس و يك شهيد راه ازادي ،هميشه به ياد داشته باشيد  |