یاغینامهباور کنیم 
	 
        
       
      حرف آراممان نمی کند وقتی در به در پی کسی می گردیم یا گوشی تلفن را بر می داریم و حرکات دست هامان تند تر می شود حرف آراممان نمی کند مگر پیش از خواب وقتی سخت بخندیم و روز را فراموش کنیم یا گریه کنیم تا به خواب رویم. قدیما  January 2004 February 2004 June 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 April 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 February 2007 March 2007  | 
    
     
    
    
    
      دیروز، مطلبی از فرهاد عزیز رو خوندم که در مورد احساسش در مورد وطن و تفکراتی که در این مورد داشت ،بود 
    تا حدود زیادی با حرفهای فرهاد موافقم و هم مخالف! به نظر فرهاد وطن هیچ مرز ثابت و مشخصی نمیتونه داشته باشه چون برای مثال ادمهای دو نقطه مرزی خیلی بهم شباهت دارند،از لحاظ شکل و شمایل بگیر تا فرهنگ و رسوم،برای مثال بلوچهای بلوچستان در خاک ایران شباهت بسیار زیادی با بلوچهای هند و پاکستان دارند یا کردهای ایران با کردهای عراق و ترکیه یا عربهای خوزستان با عربهای عراق و یا ترکهای تبریز با ترکهای ترکیه و اذربایجان،حالا برای هر کدوم از ما این سوال پیش میاد که مثلا من که بلوچ هستم و کردستان ایران رو قسمتی از وطنم میدونم ایا میتونم کردستان عراق و ترکیه رو هم به خاطر شباهتهای قومی و نژادی قسمتی از وطنم بدونم؟!اگر اونها رو هم قسمتی از وطنم بدونم باید جلوتر برم و همینطور به ناگهان خواهم دید که تمام دنیا وطنم میشه! اگر من میتونم در تهران یا مشهد یا کردستان و بلوچستان زندگی کنم و به اون عادت کنم پس میتونم در لندن و تورنتو و توکیو هم زندگی کنم و خودمو با محیط وفق بدم پس ایا واقعا میشه گفت همه دنیا موطن من هست؟! من میگم نه! حتما اکثر شما خاله دارید،یعنی خواهر مادرتون!تا حالا به شباهتهای مادر و خاله تون دقت کردید؟!اگر دقت نکردید دقت کنید تا ببینید چقدر شبیهند،حتی حالتهایی مثل خندیدن و گریه کردن و دروغ گفتن! اوپس! خواهش میکنم دماغتون رو باد نکنید و نگید که خاله من مثل مادرم هست چون نیست!حتی اگر خاله تون جفته دوقولوی مادرتون باشه باز هم شما مادرتون رو تشخیص میدین و مادرتون رو، به عنوان مادر قبول دارید!یادتون نره مادرتون شما رو به دنیا اورده! ممکنه سالها دور از مادرتون زندگی کنید،ممکنه با مادرتون مشکل داشته باشید و حتی از دستش ناراحت بشید،اما واقعا میشه عاشق مادرتون نباشید؟!میشه وقتی ازش دور هستید و بهش فکر میکنید، دلتون براش تنگ نشه و اشک تو چشمتون جمع نشه؟!اگر جوابتون نه هست خواهش میکنم پس از این به بعد در وصف مقام شامخ انسانیت و در فاز شمع و گل و پروانه سخنوری نکنید! بله،وطن ادمی مثل مادر میمونه،برای همین هست که همه جا به وطن میگن مادر و هیچ کسی هم مادر ادم نمیشه،حالا شاید باز این سوال پیش بیاد که تکلیف اون کسی که مثلا در ایران به دنیا نیامده و در یک محیط دیگه بزرگ شده ولی پدر و مادرش ایرانی هستن چیه؟!ایا میتونه به ایران بگه وطن؟!من میگم نه! اگر وطن رو به عنوان مادر و محل بوجود امدن فرد بدونیم ،حالا وطنش اون جایی هست که دنیا امده و در اون فرهنگ بزرگ شده و ایران حکم مادر بزرگش رو داره!ممکنه مادر بزرگ براش عزیز باشه و یا نباشه،میتونه باهاش احساس نزدیکی و علاقه کنه و میتونه دوری کنه،با همه این اوصاف مادربزرگش مادرش نیست! و اما سوال اخر،میشه همه دنیا رو مادر و وطنمون بدونیم؟!میشه همه به سمت جهانی شدن و اینتر ناسیونالیسم پیش برن؟! بله میشه و شاید هم خیلی به این سمت حرکت کردیم اما میدونید به چه بهایی بوده و خواهد بود؟!به بهایه ریشه کن کردن فرهنگ و اداب و رسوم( چه غلط و چه درست)،به بهای فراموش کردن زبانهای ملی،به بهای نابودی پشتوانه تاریخی و ملی،شاید اینها هم زیاد مهم نباشه!چون مسئله بزرگتر از این حرفهاست دنیای اینده ما داره اینجوری میشه،امروزه اینقدر در علم داریم پیشرفت میکنیم که حتی در ژن ها هم میتونیم تغییراتی بوجود بیاریم،در اینده میتونیم انسانهای بوجود بیاریم که خوب باشن!نژادها رو اصلاح کنیم،زبانها رو نابود کنیم و یک زبان رو همگانی کنیم،فرهنگ نوینی بسازیم که هیچ اثری از گذشته و فرهنگهای پیشینیان نداشته باشه،دنیای ماتریکسی!بوی جنگهای ویران کننده و یا اصلاح کننده! خیلی وقته به پاشده تا دنیا رو به این سمت به پیش ببره و خواهد برد! اما من همین دنیا رو دوست دارم!همین دنیای پوچ و زشتی که در اون هیچ کسی حرف اون یکی رو نمیفهمه!دنیایی که میتونم در اون سرکشی کنم،عصبانی بشم،عشق بورزم و نفرت داشته باشم و حتی خودمو بکشم!دنیایی که هر روزش هیجان داره!من همه این بی نظمی رو دوست دارم،بی نظمی زشتی که از بالا زیباست! دوست دارم پامو محکم رو خاک سرزمینم بزارم و بگم خونه من ، مادر من،اینجاست و خاله هام رو دوست داشته باشم!نمیخوام افراط کنم، فقط میخوام مادری داشته باشم که بدونم مال خودم هست! دوست دارم هدفون رو به گوشم بزارم و صدای داریوش رو وقتی میخونه( وطن پرنده پر در خون) بشنوم و اشک بریزم و از این اشک ریختن لذت ببرم! اره،میدونم برای دنیای فردا، من و امثال من موجوداتی دیوانه و نوعی مرض و ویروس شناخته میشیم که باید نابود بشن تا دنیا یک دست بشه،باید جراحی پلاستیک کرد تا دنیای زیبا داشت! در فردایی که همه مثل بره های تپل مپل و حرف گوش کن شدند،اگر کره زمینی وجود داشته باشه!میتونی بگی همه دنیا موطن من هست و با صدای بلند به من بخندی!  |