اسارت فقط در پشت میله ها نیست! 


میشل فوکو استاد سرگیجه هست،نظریاتش در حیطه تاریخ،فلسفه و جامعه شناسی خیلی ها رو میخکوب نگه داشته و باید قبول کرد در حوزه فلسفه آکادمیک فعلا استاد بی چون و چرای همه هست،تاریخ زیر دندونه های تیز تفکر فوکو جویده میشه،از هم میپاشه و در ارایش جدید کنار هم قرار میگیره
کتاب ((دیوانگی و تمدن))میشل فوکو یکی از اثاری هست که بسیار دوست دارم و خوندنش رو به همه دوستان هم توصیه میکنم(البته اونایی که حوصله دارن)
میشل فوکو کتاب رو با توصیف سازمانهای حفظ و نگهداری جذامیان قرون وسطی شروع میکنه تا هرکس حوصله این بحثها رو نداره و به گروه خونش نمیخوره،زود کتاب رو ببنده و بره پی کارش
فوکو مینویسه ،جذامی ها در این مراکز شدیدا تحت کنترل بودن.اونها دور از ساکنین شهرها نگه داری میشدن اما در عین حال به اندازه کافی به شهر ها نزدیک بودن که تحت مراقبت و نظارت قرار بگیرن.از این رو همیشه نسبت به جذامی ها،ذهنیت دوگا نه ای وجود داشت:اونها هم دور و هم نزدیک بودند.گاه به دیده دلسوزی و گاه به دید دشمنی نگریسته میشدند.از یک طرف اونها ادمهای خطرناک و شرور به شمار میرفتن که خداوند اونها را نفرین کرده و از سوی دیگر از اونجا که حس ترحم و دلسوزی و دستگیری از نیازمندان رو در مسیحیان بر میانگیخت، به نوعی بانی خیر به حساب می امدن.
بعدها بساط این مراکز نگهداری از جذامی ها برچیده شد و جایگاه خود رو به کسانی داد که خیلی زود توانستند جای خالی اونها را پر کنند:دیوانگان!
وقتی مراکز جذامی ها در اروپا تخلیه شدن،به دستور پادشاه فرانسه همه فقیرها،لات و لوتها،ولگردها و دیوانه ها از سطح پاریس جمع اوری شدن و در این مراکز تحت مراقبت قرار گرفتن(به گفته بعضی ها زندانی شدن)پادشاه فرانسه حتی گفته بود هزینه لباس و غذای این ادمها تماما بر عهده دولت هست.البته این برای دیوانگان و ولگردها چندان هم بد نبود.اونها پناهگاهی گرم و غذایی گرم پیدا میکردن اما این به بهای از دست دادن ازادی شون بود!
نکته ای که فوکو بر اون پا فشاری میکنه این هست که تحت چه ذهنیتی مردم ،دزدها،دیوانه ها،میخواره ها و ولگردها و...رو در یک جا گرد هم اورده و تحت نظر قرار میدن؟!(با در نظر گرفتن اینکه از هر صد شهروند پاریسی،یک نفر در این مراکز بود)اینجاست که فوکو از پدیده((توقیف بزرگ))نام میبره و اون رو اغاز سیاست((حبس و طرد))میدونه
فوکو میگه مفهوم حبس و طرد ادمهای((نا به هنجار))مفهومی هست که بشریت به تازگی اختراع کرده؛مردم به خودشان قبولانده اند که دزدها و دیوانه ها یک چیزی کم دارند!و یک جای کارشان می لنگد.فوکو ریشه این تحولات رو تا دوران مدرنیسم دنبال میکنه،در دوران مدرنیسم،جامعه منظم و یکپارچه شهر ها با حضور این((ادم های دزد و دیوانه))و((وصله های ناجور))در معرض خطر بود.دیوانه ها،امنیت فکری ادم ها رو اشفته میکردن
فوکو میگه در دوران مدرنیسم بود که برای اولین بار مراکز تربیت دیوانگان(تیمارستان ها)و سازمان های باز پروری دزدها و بزهکاران(زندانها)شکل گرفتند،بحث درباره پیدایش تیمارستان ها و زندانها تازه نقطه اغاز بحث فوکو هست!فوکو در قدم بعد نشون میده که چگونه انسانهای امروز،برای تحت کنترل در اوردن دیگران از سیاست هوشمندانه((مجازات و تنبیه))سود جسته اند
فوکو میگه ،قبلا مامورهای دولت مجبور بودن در خیابانها بگردن و جلوی دزدها و دیوانه ها رو بگیرن اما حالا((این ادمهای بیکار!))به خرج دولت یا مردم تحت مراقبت و معالجه قرار میگیرن.تیمارستانها و زندانها محلی برای اعمال قدرت بر وصله های ناجور هستن.فوکو از این اعمال قدرت پنهان، با عنوان((قدرت مشرف بر حیات))یاد میکنه،قدرتی که وجود داره و مثل قبل به کارهاش میرسه اما شما فشار اون رو احساس نمیکنید.قدرت پنهانی که از جانب رادیوها،تبلیغات،اموزش های مدرسه و حتی صحبت های دلسوزانه یک پزشک یا روانشسناس بر شما اعمال میشه،قدرتی که سعی میکنه شما رو سر به زیر و مطیع بار بیاره و به یک موجود مصرفی تبدیل کنه
انسان امروز تبدیل به موضوع شناخت شده،فوکو حتی سرچشمه پیدایش ((علوم انسانی)) رو در این تحول جستجو میکنه،جامعه شناسی،روانشناسی و در کل هر رشته ایی که انسان رو به یک موضوع بدل کرده،البته این موضع گیری جزم اندیشانه علوم انسانی نسبت به انسان در عرصه فروپاشی هست،به قول فوکو((انسان،اختراع جدیدی است و چیزی نیز به پایان ان نمانده است))
((قدرت مشرف بر حیات))شکل مدرن قدرت هست،همون چیزی که من و شما امروز در سرتاسر کره خاکی چه در امریکا چه در جمهوری اسلامی حس میکنیم،در این مدل همه جمعیت به صورت سازمان یافته ای به سوی رفاه و اسایش سوق پیدا میکنند،اما هدف این جریان تنها افزایش میزان مصرف هست.
حبس ها،توقیف های اجتماعی،جدا کردن مردم از یکدیگر،طبقه بندی ادم ها و اعمال نظارت مستقیم بر اونها در الگوی فلسفی ((بنتهام))هم دیده میشه.به عقیده بنتهام،سازمان جوامع امروزی بیشتر شبیه یک کندوی زنبور هست! ادم ها در اتاق های جدا گانه مشغول کار هستن،بی اونکه از حال همسایه های دیوار به دیوارشون خبر داشته باشن،در این الگو یک ناظر،بر روی برجی وایستاده و از بالا،تمام اتاقک های کندو رو زیر نظر داره.ادم ها از پایین ناظر برج رو نمیبینن و تنها از ترس اون هست که ماشین وار به کارهاشون ادامه میدن(حتی اگر ناظر برج در خواب باشه یا اگر اصلا ناظری وجود نداشته باشه!)
در قرون وسطی دیوانه ها رو سوار بر کشتی هایی میکردند و در مسیر رودخانه به دست امواج میسپردند تا به جستجوی عقل و خرد بروند.فوکو میگه:دیوانه ای که به دکل کشتی بسته بودند،اسیری بود در ازادترین و باز ترین راهها،او چون انسان امروز در پارادوکس اسارت و ازادی گیر افتاده است!


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com