براي گنجشكها ، ترسيدن هيچ وقت دير نيست! 


گنجشك ها را دوست دارم
اما
ديدنشان خشمگينم ميكند
به چشمهاشان بنگر
فقط
ترس را برايت تداعي ميكند
كافيست نگاهش كني
صداي تالاپ تالاپ قلبش
تا فرسنگها راه شنيده ميشود
حتي صداي خش خش برگي
نگرانش ميكند
ايا
براي اينهمه ترس
تنها سنگي،در دستان كودكي رذل
توجيح رنج اوست؟!
(هامون)
چند ماه قبل همزمان با دستگيري مديار عزيز،يكي از دوستان دورمون كه در رابطه با همين پرونده متهمان اينترنتي دستگير شده بود ازاد شد،جرم اين بنده خدا در حد داشتن اي اس پي و خدمات اينترنتي بود،طي تماسي كه باهاش داشتم و راجع به چند و چون اوضاعه اون تو و جرمش ازش سوال كردم، برام گفت كه در اين پرونده بلافصاله بعد از دستگيري حداقل تا يك ماه در سلول انفرادي ميندازنت همراه با پذيرايي مفصل! و جدا از اينكه هر جرمي مرتكب شده باشي و بر عليه شون مطلبي نوشته باشي يا فعاليتي كرده باشي يه چيزي به نافت ميبندن،مثلا داشتن رابطه نامشروع با اشخاص معروف يا فرستادن اسنادي به خارج و يا شركت داشتن در اون قضيه خانه عنكبوت و خلاصه خيلي بهت حال ميدن! با ديدن اعتراف نامه ها و مصاحبه هاي تلويزيونيه ،روزبه مير ابراهيمي و اميد معماريان و چند نفر ديگه كه ادعا ميكردن پشيمون هستن و فريب خوردن و اين صحبتها،جدي جدي باورم شد كه تا ميخوردن اين بيچاره ها رو زدن و تهديدشون كردن
از طرفي گرفتن چنين مصاحبه ها و اعتراف نامه هايي به طور مستقيم براي لجن مال كردن افرادي هست كه حرفي براي مخالفت با اينها ميزنن و البته بيشتر مثل جوك ميمونه،هيچ زنداني در هيچ جاي دنيا وجود نداره كه در عرض 6 ماه ادم رو دچار استحاله اعتقادي كنه كه يك شبه بياد بگه فريب خوردم و اشتباه ميكردم، مگر اينكه زوري در اينكار به كار رفته باشه
با توجه به اين اتفاقات منم يه چند وقتي هست دچار مرض دايي جان ناپلئونيسم شدم و مرتب فكر ميكنم امروز و فردا سراغ منم ميان،بر همين اساس براي مقابله احنمالي سه تا راه حل براي خودم درست كردم كه ميخوام يكيشو انتخاب كنم و به كمك شما و نظر شما هم احتيج دارم و اما راه حل ها....
راه حل اول،مقابله به سبك اميتا باچان و ارنولد و الن دلون و كيل بيل1 و 2:در اين روش،مامور اولي كه امد منو دستگير كنه رو غافلگير ميكنم،بعد اينقدر ميزنمش و اسلحه تو دماغش ميكنم كه اسم رئيسش رو بگه،بعد ميرم سراغ رئيسش در حالي كه از دوربين مخفي ها و سيم خاردارها با مهارت رد ميشم و گردن چندتا نگهبان رو خورد ميكنم،وقتي رسيدم به رئيسش دوباره اينقدر ميزنمش كه اسم رئيس بزرگ رو بگه،به هر حال اينقدر جلو ميرم كه مثلا ميرسم به رئيس يك دست!حالا توجه داشته باشين همه اينا در شرايطي اتفاق مي افته كه من تكي هستم، اونا همه!خلاصه در اخر خودم رو قاطي دغالهاي منقل رئيس يك دست ميكنم و وارد اطاقش ميشم و همچين كه خواست اولين پك رو به وافورش بزنه ،بلند ميشم و خيره ميشم به چشماش و ميگم:هاه...تو خيال كردي من برگ چغندرم كه بزغاله خورم كني؟!...به من ميگن حاجي كومار!
و بعد با يك ضربه قيچي برگردون كارش رو تموم ميكنم و دست دوست دخترم رو ميگيرم و با يك پيكان جوانان گوجه اي رنگ به سمت جاده چالوس فرار ميكنم و تا ابد تو جنگل و كوه زندگي ميكنم و ياغي ميشم و يا اگر شانس نيارم و تو صحنه قتل گير بيافتم و كشته بشم،بعد از انقلاب بعدي،تمام دوستان و رفقا يك نماد از حاجي درست ميكنن و ميزارن سر يك فلكه و اسمش رو هم مثلا ميزارن:ميدان شهيد حاجي پدر سوخته!(خدا وكيلي، نوه نبيره هام چه حالي بكنن و چه سهميه هاي ملسي بگيرن!)و هر ساله يك مراسم يادبودي هم برگزار ميكنن و يه چيزي تو اين مايه ها برامون قرائت ميكنن:اه اي حاجي،كاش اسمان زندگي مان دوباره ابري ميشد تا شبنمي چون تو بر غنچه هاي ازادي مان مينشست و انرا شكوفا ميكرد!(خودمونيم عجب چيزي از اب در امد)
راه حل دوم،مقابله به سبك گاندي و نلسون ماندلا و تريپ نافرماني مدني:در اين روش از اول خودم رو تسليم ميكنم و فرار نميكنم چون گناهي مرتكب نشدم كه فرار كنم،پس هرچي كتك بخورم و حبس بكشم چيزي ازم بيرون نمياد و بهشون ميگم:اه اي سياه دلان ملعون....گيرم كه بدنم را به زنجير ميكشيد و تكه تكه ميكنيد...با روح ازاد و سبك بالم چه مبكنيد،اه كه هر قطره از خون من هزاران لاله را مي افريند و زخم سياهي بر دل هزاران شقايق ميگذارد!پس بزنيد پس بكشيد مرا كه قرباني ناچيز راه ازادي ام(به جان خودم شكسپير اينو بخونه كف بْر ميشه)
خوب تو اين روش اگر بچه معروف باشي و همه از پس و پيش هواتو داشته باشن ميتوني اميدوار باشي كه تهش يه چيزي از اب در مياد كه خوب باشه،اما اگر يه بدبخت بخت برگشته گمنام باشي، يا سرت اون تو پخ پخ ميشه يا اينقدر اون تو ميموني و كتك ميخوري كه ميپوسي و در صورت احتمال اگر امدي بيرون ،كه تازه در اون صورت هم كلي مرض جسمي و روحي داري،ديگه كسي نميشناستت و همه ازت مثل جذام دوري ميكنن و اون چند نفري هم كه ميشناسنت از اين قبيل افاضات نصيبت ميكنن:احمق،بي شعور،حيف از جوونيت نبود خراب كردي....نفهم واسه يه مشت شعار زندگيتو به باد دادي...خيلي خري!
ته تهش ميتوني اميدوار باشي كه يه روزي يه جووني پيدا بشه بياد به سمتت و تو مخش رو بزني كه راهتو ادامه بده و ارمانت روي زمين نمونه
راه حل سوم،همكاري،ادم فروشي و نوشتن اعتراف نامه هست:خوب در اين روش از لحظه اي كه دستگير ميشي به بازجويان محترم ميگي ،من عاشق چشم و ابروتون هستم و هرچي بپرسين ميگم و هرچي بخواين امضا ميكنم و اونها هم يك تيكه كاغذ ميزارن جلوت ميگن هرچي ميدوني و نميدوني!و هرچي ما ميگيم مينويسي و يك فيلم هم ازت ميگيريم بعد ميتوني بري،البته تا اخر عمر زير نظرت داريم كه خطايي نكني....و اما از اونجايي كه من به شخصه راه حل سوم رو انتخاب كردم و يك عنصر بريده هستم ،تصميم گرقتم همين جا يك اعتراف نامه بنويسم و پته همه رو بريزم رو اب و همتونو لو بدم كه ديگه برادران زحمت دستگيري و اينا به خودشون راه ندن....پس منتظر پست بعدي باشيد
---------------------------------------------------------------
خدا جون خيلي داري به ما حال ميدي ها،ايول! فشار اب رو يخورده بيشتر كن كه به زميناي ما هم برسه كه حداقل رومون بشه چهار جا بگيم فئوداليم!!!


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com