از شير مرغ تا جون ادميزاد! 


قبل از اينكه خطبه امروز رو شروع كنم واجب كفايي ميدونم كه دو تا مطلب رو حتما بخونيد، يكي اين سيدمون هست و يكي هم اين اهورا مزدا ،خداوكيلي جيگرتون حال مياد

1-چند هفته اي هست كه هركي ما رو ميبينه ،ميگه حاجي مراقب باش،احتياط كن،حاجي نور بالا ميزني،حاجي بوي الرحمان ميدي و اين حرفها ...براي همين من شديدا دچار ترس و دلشوره شدم بطوريكه شبها كابوس ميبينم تا اينكه امروز صبح كه خودم رو تو ايينه ديدم و دقت كردم فهميدم طفلي ها حق دارن،موي كوتاه ريش بلند روي سياه واه واه واه....امروز و فرداست كه منو اشتباهي به جاي نيروهاي القاعده و شخص شخيص ملا محمد عمر دستگير كنن،جاي شما خالي چند روز قبل يك بارون شديدي ميامد و هوا هم سرد بود،منم يخه پيراهن رو تا اخر بسته بودم و تو خيابون ميرفتم كه ديدم يه تاكسي پشت سرم بوق بوق ميكنه كه سوار بشم ،تا برگشتم و خواستم سوار بشم يكدفعه يارو انگار جن ديده پاشو گذاشت رو گاز و رفت و مقادير متنابهي اب رو پاشيد روي ما،به هر حال گفته باشم اگر من گير نيروهاي امريكايي افتادم و منو فرستادن گوانتانامو همتونو لو ميدم،اول از همه همين سيد كاميار هست كه هي بغل گوشم ميخونه حاجي سيما رو لخت كن بخواب رو مينا تا بچه ها از روتون رد بشن

2-همين امروز و فرداست كه بايد برم سونوگرافي،اين مامانمون مارو حامله كرده به خدا!يه چند ماهي هست پا شده داره ميره كلاس انگليسي،نصف روز در حال ذكر گفتن هستن اون نصف ديگه اش رو انگليسي ميخونن و تمرين ميكنن،هرچي بهش ميگم مادر جان نا سلامتي اسم شما فاطمه هست ،سالها معلم نمونه بودي و بچه هاي مردم رو درس ميدادي حالا خوبيت نداره تو اين سن و سال زبان كفار رو ياد ميگيري،شما كه اهل نماز و روزه و قراني ديگه چرا؟!اولش فكر كردم ميخواد منو سر غيرت بياره كه دوباره هلك و هلك راه بيافتم برم كلاس زبان اما بعد ديدم نه خير قضيه جدي تر از اين حرفهاست پاشو تو يك كفش كرده و سر سختانه انگليسي ياد ميگيره،عنقريب هست كه ترمهاش از منم جلو بزنه و فردا و پس فردا با ملكه انگليس در كاخ باكينگهام مشغول قهوه خوردن بشه،واقعا از چنين فرزندي،چنين مادر با پشتكاري بعيده! حالا من كه بخيل نيستم بره ياد بگيره،بديش ميدونين كجاست؟!مخت رو و هركسي كه يه نيمچه سواد انگليسي داره رو 2 ساعت كار ميگيره و ازت سوال ميكنه،مثلا ميگه توله مار چشم ابيه جلگه هاي سر سبز استراليا رو واسه من ترجمه كن،خوب حالا منم كم نميارم يه چيزي ميسازم و تحويل ميدم ولي واي به روزي كه بگم بلد نيستم،انچنان منو با خاك كوچه يكسان ميكنه كه با خاك انداز هم نميشه جمعم كرد!،ميگه پس تو چي بلدي،من بعد از اين همه سال هنوز انگليسيم از تو بهتره و...!اره ديگه اينجورياست،خواهر جان بيا اين مامانتو بردار ببر ور دل خودت ،من و بابا رو با خونه خالي تنها بزار كه يه حالي ببريم


3-بالاخره منم رفتم و فيلم دوئل رو ديدم،البته قبلا ماهي دودي به طور كامل در موردش توضيح داده همراه با چيپس و پفك و تخمه و ساندويچ اما گفتم منم يه توضيحي درباره اش بدم بد نيست،بعد از فيلم ليلي با من است دومين فيلم از حيث جبهه و جنگ و دفاع مقدس بود كه واقعا ازش لذت بردم و بهم چسبيد،از لحاظ جلوه هاي ويژه و انفجارات و صدابرداري قوي و دالبي يه چيزي تو مايه هاي فيلم نجات سرباز رايان بود البته در ورژن ايرانيش،مثل بقيه فيلم هاي دفاع مقدس نبود كه بشه اخرش رو فهميد و نميتونستي حدس بزني كه حاجي زنده ميمونه و سيد رو ميكشن،براي اولين بار بود كه ميديدم واقعيت هاي جنگ رو به زيبايي هر چه تمام تر به تصوير ميكشن،وقتي ميديدم همه اون كسايي كه ميجنگيدن جدا از هر اعتقادي تنشون رو گذاشتن جلوي تير و خمپاره تا خاكشون رو حفظ كنن واقعا احساس غرور ميكردم و لذت ميبردم،خيلي ساده نشون ميداد كه توي اونهايي كه براي حفظ شهر ميجنگن ،ادم ترسو و حتي دزد هم هست و همه دست به دست هم دادن كه با دست خالي جلوي دشمن بايستن،همه بازيگرها در حد خودشون فوق العاده بازي ميكردن و پژمان بازغي فراتر از حد انتظار بود،(فيلم شمعي در باد و گاو خوني و بازي بهرام رادان رو هم ديدم اما به نظرم پژمان بازغي بايد سيمرغ بلورين بهترين بازيگر رو به جاي بهرام رادان ميگرفت)خلاصه اينكه با فيلمش هم ترسيدم هم گريه كردم و هم خنديدم،يه صحنه تو فيلم رقص بندري و محلي داشت كه واقعا از ته دل خنديديم و همه ادم هاي توي سينما شروع به دست زدن كردن و بدشون نميامد يه قري خالي كنن،در كل ،داستان فيلم و بازي بازيگرها و لوكيشن ها و جلوه هاي ويژه اينقدر خوب بود كه ميشه از بعضي صحنه هاي فيلم كه خوب نبود و غير قابل هضم بود چشم پوشي كرد،در اخر وقتي من و دوستم از سينما خارج شديم تيك گرفته بوديم و هر چند دقيقه هر كدوم يك ديالوگي رو تكرار ميكرديم،امير مرتب با لحن جناب راد ميگفت((رها كن اين بيغوله ماتم زده رو)) و منم با لهجه جنوبي و با لحن پرويز پرستويي ميگفتم((موقام نِداره،مسئول مونوم))از ما گفتن،اونايي كه تو ايران هستن لذت ديدنشو از دست ندن

4-امروز تو روزنامه نوشته بود يك زني توي نيوزيلند چون بچه اش از خوردن شير امتناع ميكنه،شيرش رو به سگ خونه شون ميده،ملاحظه ميفرماييد وقتي عرض ميكنم از سگ هم كمتريم همينه ديگه!اخه قربونت برم ملت دارن از پوكي استخوان و كمبود كلسيم ميميرن بعد شما شيرت رو به سگ ميدي؟!خوب يه زنگ بزن من خودم به شخصه يه نوك پا تا نيوزيلند ميام به ياد تشنگان كربلا لبي تر ميكنم! حالا جالب تر از اين خانوم هم هستن،سه تا خانوم ديگه در ايران كه از قضا هووي هم تشريف داشتن سر يك جفت كفش خود كشي كردن،ديگه چي بگم والا ميترسم لنگ كفش زنانه پرت بشه اينجا!

5-برادر مديارمون هنوز داخل هست با پذيرايي كامل توسط ساير برادران!يه دعاي كوچولو يه ارزوي كوچولو تو همين لحظه براي ازادي و استقامتش و همه كساني كه بيگناه اون داخل هستن بكنين


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com