اوضاع گوهی با کرمهای تپل مپلی! 


ظهر يک روز برزخی، ابليس و ميکائيل در حالی که روی پل صراط نشستن و قلاب ماهيگيری در دست،مشغول ماهيگير هستن با صدای بلند با هم ميخونن:يار دبستانی من،با من و همراه منی،چوب الف بر سر ما.......در همين هنگام جبرئيل هم با قلابی به دوش دوون دوون به اونها نزديک ميشه و در حالی که نفس نفس ميزنه با صدای اهسته شروع به صحبت ميکنه....
جبرئيل:اقايان،چه خبر است؟!ارامتر باشيد،اين سرودهای سياسی چيست که ميخوانيد؟!هيچ ميدانيد اگر به گوش خدا برسد همه ما را ميفرستد به دادگاه مهار اباد! انجا هم که حسابمان با کرام الکاتبين است! رفتنمان با خداست و برگشتنمان با مرتضوی!
ميکاييل با خنده ای بلند رو به جبرئيل ميکنه و ميگه:به سلام اقای جبرئيل،بفرماييد بنشينيد، اقای جبرئيل مثل اينکه شما کماکان در غار حرا به سر ميبريد که از اخبار عرش بی اطلاعيد! چند ماهيست که اين تریپ اهنگها طبيعی شده و خود خدا دستور مستقيم به پخش ان داده! حتی خواننده ها را می اوريم در رسانه ملی عرش اعلی و ميگويند اين اثار را از لحظه اول به عشق خدا و برای خدا و دار و دسته اش که ما ميباشيم ساخته اند!نميبينيد جناب ابليس چقدر پکر است؟!
ابليس اهی بلند ميکشه و رو به جبرئيل ميگه:جبی جون،عزی راست ميگه، احتمالا تا چند وقت ديگه اهنگهايی از قبيل لا لا،لا لا گل زيره...خدات دستاش به زنجيره! هم پخش ميشه(ابليس با عصبانيت سرش رو برميگردونه و زير لب زمزمه ميکنه:ماشاالله! رو که نيست سنگ پای قزوين)
جبرئيل با کنجکاوی:جناب ابليس چيز ديگری هم فرموديد!
ابليس بر خودش مسلط ميشه و لبخندی تحويل جبرئيل ميده و ميگه:بله،عرض کردم دادگاه مهار اباد چيه ديگه؟! از هنرهای جديد ادمهاست؟!
جبرئيل با ترس و لرز و صدايی خفه:اقای ابليس شما را به خدا ارامتر!اين دادگاه جديد اتاسيس است که به شدت با جرائم اينترنتی و اونترنتی برخورد ميکند،خيلی برحمند ادم را اوخ ميکنند!
ابليس با تعجب:جبی جون، ما اينترنتمون کجا بود؟!تازه ما که حرف خاصی نميزنيم که شما اينقدر ميترسيد!
جبرئيل با ترس:ابليس جان نفرماييد، همين چند وقته پيش پسر عباس اقای نانوا در سايتش نوشته بود، نانهای پدرم بوی گندم ميدهند،برای همين يک کلمه (بوی گندم)عباس اقای بيچاره را ۲ هفته آن تو ميزدند که تو ميخواستی اذهان عمومی را تشويش کنی!و اقدامی عليه منيت ببخشيد امنيت ملی کنی و تو بر اندازی،هر چه بيچاره عباس اقا گفته اقايان من زير انداز هم نيستم چه برسد به بر انداز و در ثانی اين را پسرم نوشته چرا مرا گرفته ايد و ميزنيد؟! به او گفته اند:پدر کو نشان ندارد از پسر!...بله اقای ابليس به قول بچه ها گفتنی (جبرئيل در اين لحظه بلند ميشه و حرکات ناموزون انجام ميده)تو اين زمونه رحم نميمونه، رحم و مروت چی چيه خدا ميدونه..... رفته عدالت، ظلم شده عادت، کجا حداد،کجا عادل،کجايه رهبر!(در اين لحظه جبرئيل حسابی سر و دستهاش رو تکون ميده)حالا همه باهم، وای، وای،وای وای واي.....
ابليس سری با تاسف تکون ميده و ميگه:عجب اوضاع گوهی شده ها!جبی جون ميدونی گوه چه مزه ای ميده؟!
جبرئيل يکدفعه از خوندن و رقصيدن ميمونه و حسابی عصبانی ميشه و از کوره در ميره و بافرياد ميگه:به چه جراتی به مقرب ترين فرشته خدا همچين حرفی ميزنيد اقای ابليسسسسس!؟ما را باش گفتيم بياييم دور از چشم خدا دوستی های گذشته را تازه کنيم،اما مثل اينکه اشتباه ميکرديم،خيلی بيشعوريد،خدا حق داشت شما را از خودش براند و بيرون کند،شما....
ابليس با عجله بلند ميشه و جبرئيل رو در اغوش ميکشه و ماچش ميکنه و ادامه ميده:جبی جون چرا سريع بهت بر ميخوره،منظورم اين نبود که تو خوردی و مزه اش رو ميدونی،اخه مرد حسابی برای فهميدن مزه که هر چيزی رو مزه نميکنن،علم و تحقيق به درد همين چيزها ميخوره ديگه،تازه من از اين حرف منظور ديگه ای داشتم،اصلا قصد توهين به شخص شخيص شما نداشتم قربونت برم
جبرئيل با دلخوری در حالی که هموز قانع نشده:علم و تحقيق،چه حرفهای کفر اميزی،ميبینيد اقای ميکاييل ميخواهد ما را رنگ کند،خوب جناب دانشمند شما که مزه کرده ايد بفرماييد چه مزه ای دارد و منظورتان چه بوده از اين حرف؟!
ابليس با لبخند:ببين جبی جون،گوه اولش شيرين هست چون دورش مگس جمع ميشه،بعدش شور ميشه چون پشه دورش جمع ميشه و در اخر هم تلخ ميشه چون کرم ميزنه،حالا شده عين وضعيت ما و اينها،اولش يکمی شيرين بودند،بعد شورش را در اوردند،حالا هم اينقدر خراب و تلخ شده اند که از درون کرم زده اند،ان هم کرمهای تپل مپل!
جبرئيل و عزراييل با حيرت زير لب زمزمه ميکنند،جدا هم اوضاع تلخ و گوهی شده
ابليس هم با صدای بلند اواز خوندن خودش رو از سر ميگيره:دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش،خوب اگه خوب،بد اگه بد........دست من و تو بايد اين.......


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com