دخترک کبریت فروش هم نبود! 


پسرکی که از 2 کیلومتری بوی بنزین و گازوئیل میداد ,وسط میدان ایستاده بود و عاجزانه به رهگذران نگاه میکرد و به هرکسی که از کنارش رد میشد چیزی میگفت, چیزی میخواست,...
اقا کبریت دارید؟!
نه
پدر جان فندک دارید؟!
پسرم سیگار خوب نیست,حیف این هوا نیست میخوای الوده اش کنی
خانم اتیش دارید؟!
برو گمشو کثافت!مگه خودت خواهر و مادر نداری!
کوچولو سنگ چخماق نداری؟!
مامانم گفته با غریبه ها حرف نزنم
اقا....,خانوم.....,پدر جان.....,مادرجان....,کوچولو...حتی دخترک کبریت فروش هم نبود!.....
پسرک بیچاره تا انتهای شب وسط میدان بود و در اخر از سرما یخ و زد و مرد! اما به ذهنش سپرد که دفعه بعد که خواست خودش را اتش بزند کبریت را فراموش نکند چون ادمیان اتش را هم به بهانه دریغ میکنند!
..............................................................
خبری از مدیار نیست ,نمیدونم شایعه هست یا واقعیت داره,میگن بازداشتش کردن,امیدوارم شایعه یا شوخی باشه!
برقش را ندیده بگیر
و رعدش را نشنیده
طبیعی است طوفان ترس دارد
حتی وقتی ویران نمیکند


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com