یاغینامهباور کنیم 
	 
        
       
      حرف آراممان نمی کند وقتی در به در پی کسی می گردیم یا گوشی تلفن را بر می داریم و حرکات دست هامان تند تر می شود حرف آراممان نمی کند مگر پیش از خواب وقتی سخت بخندیم و روز را فراموش کنیم یا گریه کنیم تا به خواب رویم. قدیما  January 2004 February 2004 June 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 April 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 February 2007 March 2007  | 
    
     
    
    
    
      پسرکی که از 2 کیلومتری بوی بنزین و گازوئیل میداد ,وسط میدان ایستاده بود و عاجزانه به رهگذران نگاه میکرد و به هرکسی که از کنارش رد میشد چیزی میگفت, چیزی میخواست,... 
    اقا کبریت دارید؟! نه پدر جان فندک دارید؟! پسرم سیگار خوب نیست,حیف این هوا نیست میخوای الوده اش کنی خانم اتیش دارید؟! برو گمشو کثافت!مگه خودت خواهر و مادر نداری! کوچولو سنگ چخماق نداری؟! مامانم گفته با غریبه ها حرف نزنم اقا....,خانوم.....,پدر جان.....,مادرجان....,کوچولو...حتی دخترک کبریت فروش هم نبود!..... پسرک بیچاره تا انتهای شب وسط میدان بود و در اخر از سرما یخ و زد و مرد! اما به ذهنش سپرد که دفعه بعد که خواست خودش را اتش بزند کبریت را فراموش نکند چون ادمیان اتش را هم به بهانه دریغ میکنند! .............................................................. خبری از مدیار نیست ,نمیدونم شایعه هست یا واقعیت داره,میگن بازداشتش کردن,امیدوارم شایعه یا شوخی باشه! برقش را ندیده بگیر و رعدش را نشنیده طبیعی است طوفان ترس دارد حتی وقتی ویران نمیکند  |