تولدی دیگر 


امروزتولد یه مرد بزرگ هست،کسی که برای اونچه که امروز هستم گرچه هیچی نیستم به اون مدیونم،مرد تنها و غریبی که غم و غربتش رو و درد های عظیم دلش رو به کسی نگفته و کسی هم نخواسته درک کنه اما حداقل من به این کوچکی و نافهمی سعی کردم بفهمش و درکش کنم،مردی که در پشت سکوت سنگینش،عظمت و بزرگیش نهفته هست و راست میگن که ادمهای بزرگ رو از سکوتهای سنگین و پهناورشون که مثل سهمگین ترین فریادهاست باید شناخت....دیشب تا صبح جامهای زیادی پر و خالی شد و بغضهای بسیاری خورده شد...از شکنجه های زندانبان ها بر تنش و از شکنجه های ادم های پوشالی بر روحش غصه ها بود و قصه ها،قصه هایی که برای اولین بار از زبونش پایین ریخت برای اولین یا شاید اخرین کسی که من بودم...و در پایان سپیدی صبح بود و اشکهای ماسیده بر پلک.....
عموی عزیز که تنها هم خون من نیستی ،باور دارم اگر فرشته ها وجود داشته باشند بر توحسادت میکنند...صبح زیبای میلادت برمن مبارک


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com