یاغینامهباور کنیم 
	 
        
       
      حرف آراممان نمی کند وقتی در به در پی کسی می گردیم یا گوشی تلفن را بر می داریم و حرکات دست هامان تند تر می شود حرف آراممان نمی کند مگر پیش از خواب وقتی سخت بخندیم و روز را فراموش کنیم یا گریه کنیم تا به خواب رویم. قدیما  January 2004 February 2004 June 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 April 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 February 2007 March 2007  | 
    
     
    
    
    
      سلام عباس اقا ميشه بپرسم شما چرا رفتيد جبهه؟! 
    عباس اقا:سابوليکم داداش خدمت داش گولم عرض کونم ما فقط به خاطر ناموسمون رفتيم جبهه و بعد از فيلم قيصر ديگه تحمل نداشتيم...(اشکهاشو پاک ميکرد).. ببينيم يه بيگونه يه دوشمن بياد به ناموسمون دست درازی کونه نه جون من خيلی بی غيرتيم اگه چاقو چاقوش نکنيم و .... شاگرد عباس اقا:اوستا پاسپورت اين دوتا هلو!! رو چيکار کونم؟بفرستم دوبی يا لاهور؟ عباس اقا:خوب داش ما بريم اين هلوها تا خراب نشده صادر کنيم!! من:عباس اقا مگه اينجا تو ايران هلو مصرف نداره ؟؟!! عباس اقا:اولا که اينها يه سری بحثهای فلسفی عرفانی هست شوما تا هلو نخوری نميفهمی! دوما اينجا هلو بيشتر از هلو خور! هست همون سيستم عرضه و تقاضا واس همين واسه اينکه اصراف نشه و خروب نشه صادر ميکونيم!!..در خدمت باشيم يه هلو بزنيم روشن بشی ...من:ممنون عباس اقا کاملا روشن شدم عزت زياد.............. عباس اقا:چاکر قربون....ابرام اون سبزه تره رو بفرست پاکستون!!!.................. سلام جناب گشتاسپ ميشه بپرسم چرا رفتيد جبهه و جنگ؟! گشتاسپ:درود بر مزدای پاک،ما برای ذره ذره خاک ايران به جنگ رفتيم همانگونه که رستم و ارش و..برای وجب به وجب اين خاک شهيد شدند و دست از مبارزه نکشيدند ...چو ايران نباشد تن من مباد...دشمن ار تو سنگ خوارهای من اهنم...(اشکهاشو پاک ميکرد)...اه ای ايران عزيزم برای تو ميميرم و ميمانم و .... دلينگ..دلينگ...گشتاسپ:ببخشيد تلفن دارم يه لحظه..الو بفرماييد(سلام گشتاسپ جان من افراسياب هستم اقا مژده بده بالاخره واست اقامت امريکا!! جور شد امشب ساعت ۱۲ پرواز داريم منتظرم....)گشتاسپ:خوب فرزندم من يه کار واجب برام پيش امده!!بعدا با شما صحبت ميکنم فعلا شما يکم شاهنامه بخون تا يه چيزهايی از وطن پرستی و جنگ بفهمی!!بدرود سلام اقای ازاد شما چرا به جنگ رفتيد؟!گويا مدتی هم در اسارت دشمن بوديد؟! به نام ازادی من نه برای دين نه برای امام نه برای ناموس نه مردم نه وطن نه..رفتم من فقط برای غرورم و ازاديم به جنگ رفتم چون دوست نداشتم سايه بيگانه بالای سرم باشه و به من بگه چه بکنم چه نکنم من ازاده هستم من......... من:بله اقای ازاد منطق شما برای من خيلی جالب و دوست داشتنی هست ...اما...اخه ...چرا..پس...الان خودی داره لهت ميکنه و مثل سايه با چوب بالای سرت هست تا.........چرا؟!! ازاد:(سکوت)...............(سکوت).....(اشکهاشو پاک نکرد!)......(سکوت)...... من:سلام بابا همه رفتن تو چرا نرفتی بجنگی؟!..بابا دشمن امده بود...جون من ترسيدی نه؟!..با تو هستم بابا يه دقيقه جدول رو بزار کنار ..بابا.... بابا:پسرم حيوون بارکش درازگوش ۲ حرفی چی ميشه؟!!!!! (سکوت)....(سکوت)....خنديدم........(سکوت)...  |