یاغینامهباور کنیم
حرف آراممان نمی کند وقتی در به در پی کسی می گردیم یا گوشی تلفن را بر می داریم و حرکات دست هامان تند تر می شود حرف آراممان نمی کند مگر پیش از خواب وقتی سخت بخندیم و روز را فراموش کنیم یا گریه کنیم تا به خواب رویم. قدیما January 2004 February 2004 June 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 April 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 February 2007 March 2007 |
روزي
خواهم آمد، و پيامي خواهم آورد در رگ ها ، نور خواهم ريخت. و صدا خواهم در داد:اي سبدهاتان پر خواب! سيب آوردم ، سيبِ سرخِ خورشيد. خواهم آمد ، گل ياسي به گدا خواهم داد. زن زيباي جذامي را ، گوشواري ديگر خواهم بخشيد. كور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ! دوره گردي خواهم شد، كوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد: اي شبنم ، شبنم ، شبنم رهگذر خواهد گفت : راستي را ، شب تاريكي است، كهكشاني خواهم دادش. روي يل دختركي بي پاست ، دب اكبر را بر گردن او خواهم اويخت. هر چه دشنام ، از لب ها خواهم برچيد. هرچه ديوار . از جا بر خواهم كند. رهزنان را خواهم گفت: كارواني آمد بارش لبخند! ابر را ، پاره خواهم كرد. من گره خواهم زد، چشمها را با خورشيد ، دل ها را با عشق ، سايه ها را با آب، شاخه ها را با باد. و بهم خواهم پيوست ، خواب كودك را با زمزمه زنجره ها باد بادك ها ، به هوا خواهم برد. گلدان ها ، آب خواهم داد خواهم آمد سر هر ديواري ، ميخكي خواهم كاشت. پاي هر پنجره اي شعري خواهم خواند هر كلاغي را ، كاجي خواهم داد مار را خواهم گفت : چه شكوهي دارد غوك! آشتي خواهم داد آشنا خواهم كرد. راه خواهم رفت نور خواهم خورد دوست خواهم داشت... ( سهراب سپهري) |