یاغینامهباور کنیم
حرف آراممان نمی کند وقتی در به در پی کسی می گردیم یا گوشی تلفن را بر می داریم و حرکات دست هامان تند تر می شود حرف آراممان نمی کند مگر پیش از خواب وقتی سخت بخندیم و روز را فراموش کنیم یا گریه کنیم تا به خواب رویم. قدیما January 2004 February 2004 June 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 April 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 February 2007 March 2007 |
چشمان مست هميشه خمار
امروز خيس اند از خون از رنج ديدن كار هر روز شده گريستن در پس برخواستن از خوابي تلخ و تحمل درد بيداري تا مرگ خورشيد اينك ، امروز ، هر روز چون دو مينو واره به هم مي فشارند فريادهاي خواستنشان را در درون اين قلب خسته اين دو خواستن كه باشم ، سر بلند گرفته و مغرور حتي بر صليب يا نباشم ، بي هيچ حرفي صحبت از سياهي شب يلداست در خاموشي شمع هاي شكسته صحبت از كوتاهي صبح سپيد بهار است كه در غم نشكفتن شب بوها زود مرده ! اينجا رنج به هزار معني ، هر معني ژرفايي لطيف از بودن اينجا رنج دو دلي اينجا دلتنگي اينجا انتخاب و كدام است ، انتخاب تقدير نرم تر از موم ، گرانتر از بار آسمان بر دوش لحظه ها كدام است راه رهايي روشنايي راه وصال؟ من و به خوب و بد نمي انديشم ديگر من گم شده ام در شگفتي افتادن ميوه ها از درخت ميوه هايي رسيده كه زود رسيده اند و من ايستاده ام براي رساندن ميوه ها به ضيافت ليلي در شب موعود ديدار و مانده ام با كوله بار اميد براي عهدي كه با مهر بوسه كنار شقايق ها بر بلنداي بام شهر بسته ام مانده ام ، بي تفاوت به انتخاب تقدير و خوابي كه برايم ديده پر شور و پر غرور با چشمان خيس هميشه خمار |