یاغینامهباور کنیم
حرف آراممان نمی کند وقتی در به در پی کسی می گردیم یا گوشی تلفن را بر می داریم و حرکات دست هامان تند تر می شود حرف آراممان نمی کند مگر پیش از خواب وقتی سخت بخندیم و روز را فراموش کنیم یا گریه کنیم تا به خواب رویم. قدیما January 2004 February 2004 June 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 April 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 February 2007 March 2007 |
نه براي عشق
نه براي صلح ، نه براي جنگ نه براي خود ، نه براي ديگران نه براي خدا ، نه براي ابليس شكيبا باش ، نه بسيار ، كم به اندازه چند نفس شكيبا باش در امتداد گذر چند ثانيه صبر كن تنها براي بودن باش ، بمان براي يك ثانيه كه اگر ميدانستي ، ثانيه ها ، چقدر بزرگند به اندازه خشم طبيعت ، به اندازه لطف خدا شايد به اندازه يك قطره باران ورحمت در كوير خشك غيرت همه در يك ثانيه كه از وسعت بي حد آن يا بايد گفت بي انتها ، يا چون قطعه طلايي در ميان گِل و لاي رها كردنش ثانيه ها باش ، فقط باش در امتداد چند ثانيه بيشتر باش تباهي .... خاطرت را آزرد ميدانم لاشخور هاي قوانين انسانيت وجودت را نيش زدند ميدانم همه را ميدانم و از دانستن ، به تو ميگويم بمان تو را به آخرين فرياد تو را به آخرين اشك تو را به اولين لبخند تو را نه به نام خدا تو را به آخرين بار كه خدا را صدا زدي در ساعت مستعصم آن نيمه شب وحشي چشمهايت را با آهن گداخته كور كن زبانت را از بيخ بكن نياز و عشقت را ذره ذره بميران در ميان گند گو ها باش و سخن هارا نا شنيده دار اما بمان ، براي اشك خدا براي شرم فرشتگان براي خشم ابليس براي زبانه هاي غرور ، بمان براي آن خنجر كه روزي نه قلبي شكافد ، نه سري جدا كند براي آن تيغ مهربان بمان ، « تنها » تا در سايه اش رسم مقدس قسمت كردن را تجربه كني ، بمان به تو ميگويم روزي آفتاب در مشرق جاودان ميشود و غروبي هرگز نه ! بمان نه بيهوده نفس بكش ، تنها كه ميدانم براي دنيا جاي تپش قلب تو خالي ، و براي من بسيار خالي خواهد بود .... امير انوري |