یاغینامهباور کنیم
حرف آراممان نمی کند وقتی در به در پی کسی می گردیم یا گوشی تلفن را بر می داریم و حرکات دست هامان تند تر می شود حرف آراممان نمی کند مگر پیش از خواب وقتی سخت بخندیم و روز را فراموش کنیم یا گریه کنیم تا به خواب رویم. قدیما January 2004 February 2004 June 2004 August 2004 September 2004 October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 April 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 February 2007 March 2007 |
دهنش خشك و تلخ شده بود ، بيدار شد و تو تختش نشست ، ليوان آب رو از روي ميز كنار تختش برداشت، يه نگاهي به آب نصفه و نيمه تو ليوان انداخت و بعد آروم ليوان رو به لبهاش نزديك كرد و چشمهاش رو بست ، يك قلپ آب ريخت تو دهنش و آب رو روي زبونش نگه داشت ، يكم باهاش بازي كرد و بعد آروم آروم قورتش داد ، تمام ليوان آب رو به همين ترتيب خورد ، بعد از اين همه مدت تازه احساس كرد مزه آب رو فهميده ، شيرين و تر تازه!
سالها بعد وقتي پدرش داشت روي تخت بيمارستان جون مي داد در حالي كه آروم اشك مي ريخت بهش خيره شد ، به چروكها و خط هاي فرو رفته روي صورت پدرش نگاه مي كرد ، آروم و عميق ، دست پدرش رو آهسته گذاشت تو دستش و همراه با پدرش آروم آروم نفس مي كشيد و خوشحال بود كه پدرش رو هميشه همينجوري دوست داشته ، شيرين و تر و تازه! -------------------------------------------------------------------------- پانوشت:زندگي و آدمهايش هميشه تر و تازه و شيرين مي مانند اگر هر روز ، اگر هر لحظه با عشق در آنها غرق شويم وقتي اينگونه ذره ذره ميشوي ، در ذره هاي هوا در جرعه هاي آب در خطوط چهره ها و بند دلها، همه چيز شيرين و تر و تازه مي شود و مي ماند... |