شيرين و تر تازه! 


دهنش خشك و تلخ شده بود ، بيدار شد و تو تختش نشست ، ليوان آب رو از روي ميز كنار تختش برداشت، يه نگاهي به آب نصفه و نيمه تو ليوان انداخت و بعد آروم ليوان رو به لبهاش نزديك كرد و چشمهاش رو بست ، يك قلپ آب ريخت تو دهنش و آب رو روي زبونش نگه داشت ، يكم باهاش بازي كرد و بعد آروم آروم قورتش داد ، تمام ليوان آب رو به همين ترتيب خورد ، بعد از اين همه مدت تازه احساس كرد مزه آب رو فهميده ، شيرين و تر تازه!
سالها بعد وقتي پدرش داشت روي تخت بيمارستان جون مي داد در حالي كه آروم اشك مي ريخت بهش خيره شد ، به چروكها و خط هاي فرو رفته روي صورت پدرش نگاه مي كرد ، آروم و عميق ، دست پدرش رو آهسته گذاشت تو دستش و همراه با پدرش آروم آروم نفس مي كشيد و خوشحال بود كه پدرش رو هميشه همينجوري دوست داشته ، شيرين و تر و تازه!
--------------------------------------------------------------------------
پانوشت:زندگي و آدمهايش هميشه تر و تازه و شيرين مي مانند اگر هر روز ، اگر هر لحظه با عشق در آنها غرق شويم
وقتي اينگونه ذره ذره ميشوي ، در ذره هاي هوا در جرعه هاي آب در خطوط چهره ها و بند دلها، همه چيز شيرين و تر و تازه مي شود و مي ماند...


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com