امضا کنید! 






ما مقام اول را کسب خواهیم کرد! 


این زلزله دوباره، که در کرمان اتفاق افتاد، با خودم گفتم کاش یه زلزله هم می افتاد به جون محیط اجتماعی و تفکرات ما که برای همیشه این ساختمان کهنه و فرسوده خودکامگی از جا
کنده میشد،اما افسوس که مثل درخت چنار ، ریشه داره و هیچ رقمه از بین رفتنی نیست،تازه بعضی وقتها به جای کود دادن به این ریشه اب هم بهش میدیم تا پربار تر بشه!!
در دنیا از لحاظ دارا بودن زندانی سیاسی بعد از چین و کوبا مقام سوم رو داریم که خوشبختانه با تلاشهای شبانه روزی بچه های گلی مثل ارش سیگارچی و مدیار و ....داریم مقام اول رو کسب میکنیم،به هر حال همیشه در دنیا باید حرف اول رو بزنیم
تیم ملی زندانیان سیاسی!به این ترتیب با حضور ستاره های جوان و جدیدی مثل اینها پربار تر و قوی تر میشه و برای حضور در جام جهانی مبارزه با ظلم و بی عدالتی و تفتیش عقاید مقام اول را کسب خواهد کرد!
ارش سیگارچی جوان تازه ملحق شده به تیم، با بستن قرار دادی 14 ساله وفاداری خودش رو با تیم و هواداران تیم نشون داد و من لازم هست درجات تقدیر خودم رو خدمت برادر شاهرودی و مرتوضوی و فرمانده کل قوا، برای سربلند کردن و نامبر وان کردن ایران ابراز بدارم
........................................................
پانوشت:لوطي هاش و سينه سوخته هاش اينجا رو يه امضا بزنن


لذت کوهنوردی به فتح قله نیست،به پشت سر گذاشتن مسیری سخت، تا فتح قله است! 


اگر خون دل بود ما خورده ایم
قطره
قطره
قطره
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
لحظه
لحظه
لحظه
اگر دل دلیل است اورده ایم
شرحه
شرحه
شرحه
اگر کارت!(بر وزن داغ!)شرط است ما برده ایم
خیلی دوست داشتم در این مورد بنویسم،از اول تا اخرش،اما حیف جاش اینجا نیست،یا بهتر بگم الان جاش اینجا نیست....فقط خواستم بگم خیلی خوشحالم...بهتر از این نمیشد جمهوری اسلامی رو دور زد و دودره، کرد!!
هیچ جایی بهتر از اینجا،که همراه دغدغه هام بوده و هست و هیچ کسانی بهتر از شماهایی که همیشه یارید، برای قسمت کردن این شادی،نبود
شقایق گلم،اونجایی که تنها و خسته و بی رمق و کلافه مونده بودم،اگر کنارم نمونده بودی و روحم رو تیمار نکرده بودی،امروز قضیه شکل دیگه ای داشت،مرسی به خاطر محبت بی دریغ و روح بزرگوارت،دوستت دارم تا همیشه
مامان شهلای فرشته،مرسی برای تزریق روحیه، استقامت و ایستادگی و اون احوالپرسی های مداوم و جانانه
امیر عزیز ،متشکرم به خاطر اون تمرینهای طاقت فرسا و سخت که سر جسمم در اوردی که کلی هم با پس گردنی همراه بود!
دست و دل همه اونهایی که به هر طریقی کنارم بودند و اسمشون رو نیاوردم،جانا نه میبوسم و ازشون تشکر میکنم

-----------------------------------------------------------
پانوشت:در دنیایتان،وقتی هدف و ارمانی دارید و به دنبالش، میروید به سه دسته ادم بر میخورید،این سه دسته را زمانی میشناسید که تنها 1 درصد شانس موفقیت دارید وتنها 1 درصد به خودتان ایمان دارید!
دسته اول کسانی هستند که تحقیر و خوارتان میکنند و تنها رهایتان میکنند و بر شما مستانه میخندند،این ادمها را باید روی چشمهایتان بگذارید!،به قول نیچه تحقیر کنندگان بزرگترین تحسین کننده ها هستند چون نیروی ویران کننده و صد چندانی برای پیروزی و رسیدن به هدفهایتان به شما منتقل میکنند
دسته دوم کسانی هستند که تحت هر شرایطی به شما ایمان دارند،حتی اگر مخالف هدف شما باشند به شما ایمان دارند،دستانتان را محکم میفشارند و به چشمهایتان خیره میشوند و با صدای رسا میگویند به تو ایمان دارم،هنگام خستگی و وازدگی تنها اینان از پشت سر حرکت میکنند و شما رادر اغوش میگیرند تا زمین نخورید و ادامه دهید
دسته سوم کسانی هستند که لایق بی توجهی و نه بی احترامی!هستند،انها مدام وز وز میکنند و شما را به راه خود میخوانند،نه دوستیشان بوی دوستی میدهد و نه دشمنیشان بوی دشمنی،گاهی دردند و گاهی دوا،اگر باختی با دلسوزیهایی که بوی تعفن میدهد به تو خواهند گفت :دیدی گفتم نمیتوانی و نمیشود!
و اگر پیروز شوی ،خوشحال میشوند و تحسینت میکنند!
فتوا:دسته های اول و دوم را ستایش کنید و بپرستید ودر برابر دسته سوم تنها سکوت کنید و لبخند بزنید و به راهتان ادامه دهید


کیست که یاری کند! 


این که یه پا ازاده(منحرف!منظورم اسیر هست) شده
اینم که مفقودالاثر هست
منم که خدادادی جانبازم(90 درصدی از قسمت مخچه)
شهیدامونم که تو خاکن
مین های عمل نکرده هم رو زمین ولو شدن
خاکریزا هم به نظر خالی میاد
دشمنم محاصره مون کرده
گفت و گوی تمدنها هم فایده نکرد
یا حسین!دیگه کار، کار خودته به مولا!
ما که بریدیم!


اسم مديار، مي رودكه در كتاب ركوردهاي گنيس چاپ شود! 


در راستاي اينكه برادر مرتضوي با مديار اُنس پيدا كرده و همچنين به ايام الله ولنتاين نزديك ميشويم! دلتنگ مديار شده و تلفني احضارش كرده و بازداشتش كرده و براي اينكه ايندفعه نتونن از مديار جداش كنن،وثيقه رو كرده 100 ميليون!
دوستان عزيز،ملت هميشه در صحنه، لازم هست تا با امضا كردن دوباره اين پتيشن ،همبستگي خودمون رو نشون بديم و همه با هم بگيم كه امريكا هيچ غلطي نميتواند بكند!
-------------------------
شرح كامل خبر رو در وبلاگ هاله عزيز بخونيد
-------------------------
برادر مرتضوي،مستي پريدنيست،ساقي را به خاطر بسپار!
يادت باشد، اين تنها ساغر است كه مي ماند!


اقا امشب فتوا می دهد! 


شيعيان امسال ولنتاين ندارند!
-------------------------------------------------------
با تشکر از ميثم نازنين ،برای اين ياد آوری مهم!


داستان دنباله دار! 


بهمن 57
چند جوان مست، مشت به اسمان میکوبند و میخوانند:
ای شاه خائن،اواره گشتی
خاک وطن را،ویرانه کردی
کشتی جوانان وطن،الله اکبر
کردی هزاران تن کفن،الله اکبر
----------------------------------------
بهمن 83
چند پیرمرد وافور به دست،سر به اسمان کرده و نوحه میخوانند:
ای شاه مظلوم،برگرد به ایران
خمینی و خامنه ای ریدن تو ایران
کشتی جوانان وطن،عیبی نداره
خامنه ای دست کمی از تو نداره
----------------------------------------
و این داستان همچنان ادامه دارد.....


دارت هایت را پرتاب کن،حتی اگر به هدف نخورند! 


در راه زن از شوهرش پرسید:تو گرسنه ات نیست؟!
مرد:نه!
مرد خیلی کوتاه جواب داد و به رانندگی اش ادامه داد.وقتی به شهر رسیدن،زن به اولین دفتر حقوقی رفت و تقاضای طلاق کرد،در شکایتنامه(مثل همه شکایتنامه های دیگه!)امده بود که مرد نه تنها اونو درک نمیکنه،بلکه هیچ توجهی هم به اون نمیکنه
وقتی از تو میپرسن گرسنه ای یا نه؟معنی اش اینه که من گرسنه هستم و باید در اولین رستوران بین راه نگه داری
این داستانی هست که میان فیلسوفان زبان خیلی رایج هست. ما ظاهرا به زبان مشترکی حرف میزنیم،اما چقدر همدیگرو میفهمیم؟!
مسئله اصلی اینه که ما،معنای کلماتی که دیگران به زبان میارند رو با ذهنیت شخصی خودمون تفسیر میکنیم.ما توجه نمیکنیم تمرکز میکنیم!
اگر مرد گرسنه بود،حتما ماشین رو در اولین رستوران بین راه نگه داشته بود.
فاصله ادم ها و مرزبندی فرهنگ ها،تفاوت اونقدر وحشتناک هست که نمیشه اون رو به هیچ وسیله ای پر کرد یا حتی از این دنیا به اون دنیا!نقبی زد،حقیقت داره((از هیچ فاصله ای نمیشه عبور کرد))،حتی وقتی شما با نزدیکترین دوستاتون حرف میزنید.حتی وقتی همه مخاطباتون سرشون رو مدام به علامت تایید تکون میدن.
وقتی میبینی کسی با تکون دادن سر مدام حرفهات رو تایید میکنه،زیاد خوشحال نشو،اون به جای گوش دادن به حرفهای تو داره فکر میکنه که با تموم شدن حرفهای تو چی بگه؟!تکون دادن سر تنها این امنیت فکری رو در اون ایجاد میکنه که تو قرار نیست سوالی از اون بپرسی و رشته افکارش رو پاره کنی ،ما فکر میکنیم همدیگرو میفهمیم،در صورتی که این،توهمی بیش نیست.
سو تفاهم؛این واژه ای هست که سالها ادبیات و به خصوص سینما بر اساس اون شکل گرفته،الیور استون(همین سازنده اسکندر قلابی)در فیلم بهشت و زمینش سعی کرد توهم عشق رو میون یک سرباز امریکایی و یک دختر ویتنامی نشون بده،در بحبوحه جنگ امریکا و ویتنام،در میون اتش و دود و انفجار و فقر و بدبختی زنهای ویتنامی و فشار روحی سربازای امریکایی این رابطه عاشقانه میتونست نوید بخش دنیای صلح و ارامش باشه.فیلم بعد از دوساعت با سفر سرباز و زن و بچه هاشون به امریکا تموم میشه،اماده ای که تلویزیون رو خاموش کنی و این پایان خوش رو مرور کنی اما ناگهان همه چی رنگ می بازه،نه!مثل اینکه این تازه اول ماجراست
در اون ویلای افتابگیر امریکایی،سرباز و زن همدیگرو نمیفهمن،مرد به عادت بسیاری از امریکایی ها در کارخونه تسلیحاتی کار میکنه،اما به تعریف زن کار اون ساختن اسلحه برای کشتن دیگران هست،مرد به عادت مردهای امریکایی برای حفظ امنیت خونه اش،در کشوی کمد اسلحه میزاره،اما زن این کار رو باعث رونده شدن ارواح اجداد از محیط خونه میدونه،اونها از هم جدا میشن اگر چه کشاکش اونها تنها با خودکشی مرد تو ماشینش پایان پیدا میکنه
در این بین داستانهای انسان های مطرود دیگری هم هست،زنها و مردهای تنها و غیر قابل فهم دنیای صادق هدایت و صادق چوبک،مردان تنهای ارنست همینگوی مثل پیر مرد ماهیگیر و ژان وال ژان،همه یه نوعی تنهایی و غیر قابل فهم بودن ما رو به نمایش میزارن،به نظر من بوف کور صادق هدایت شاهکاری هست در نشون دادن زجر و اندوه ادمی که فهمیده نمیشه و نخواهد شد
در فیلم دیگه ای از تیم برتون به نام((مریخ حمله میکند))بحران سوءتفاهم فرهنگ ها به شکل دیگه ای نشون داده میشه،مردمان زمینی در انتظار فرود بشقاب پرنده ای از مریخ کنار هم جمع شدند تا به اونها خوش امد بگویند ونشون بدند جنگهای ستارگان افسانه ای بیش نبوده.
با ورود مریخی ها،مردم زمین پرنده صلح رو به پرواز در میارند،اما مریخی ها که معنای این علامت رو نمیفهمن احساس خطر میکنن و کشت و کشتار شروع میشه
داستان ((مردی با کبوتر))هم بی شباهت به این داستان نیست،در شهر خبر میرسه که مردی سفید پوش با کبوتری در دستش در خیابونها قدم میزنه،مردم فکر میکنن که اون یک جادوگر هست و پلیس به عنوان یک جانی تعقیبش میکنه،کار به تیر اندازی میرسه و در بحبوحه این جنگ و گریز ها هیچ کس نمیتونه بفهمه که مردک بیچاره پیام اور صلح بوده
مرد کبوتر به دست شاید نماد سازمان ملل باشه،نماد تئوری شکست خورده گردهمایی ملت ها!
شاید نشونه گفت و گوی تمدن ها باشه،نشونه پندار پچ گفت و گو،اسطوره همه ادم هایی که سالها زیر یک سقف زندگی کنار هم زندگی میکنند بی اونکه چیزی از هم فهمیده باشن،خوندن این وبلاگ رو میتونین از همین جا رها کنین،ما از حرف های هم هیچی نمیفهمیم!
پس چرا من به نوشتن ادامه میدم،چرا نوشته های شما رو میخونم؟!ما همه مینویسیم و حرف میزنیم اگر چه ما رو نفهمند،ما حرف میزنیم چون سکوت سنگین هست
مساله شاید تنها این نباشه،ما با شنیدن هر جمله به تکاپو میافتیم که معنای اون رو حدس بزنیم،مفهومی که (کواین)از اون با عنوان تخمین معنا حرف میزنه(appoximation
ما دارت های خودمون رو به طرف نشانه موهوم پرتاب میکنیم،ما میدونیم دارت ها هیچ وقت به مرکز نشانه نمیخورن،اما پرتاب میکنیم چون دارت بازی لذت بخش هست!


وقتي كه حاجي خر كيف مي شود 


عنقريب هست كه من از خوشي سكته كنم!
اين چند مدت كه گذشت و ميگذره، پشت سر هم، خبر هاي خوب و اتفاقات خوب براي من پيش امد و كماكان داره مياد
اخريش يه بسته بود كه امروز صبح اقاي پست چي واسم اورد و از طرف مامان شهلامون بود
كلي خر كيف شدم وقتي اونهمه شكلات خوشمزه و اون ادكلني كه خودم ميخواستم بخرم رو ديدم(تريپ تله پاتي بود فكر كنم)
مامان جون مرسي...خيلي مهربوني كه تو اين همه گرفتاري و ناراحتي به فكر منم بودي ...الهه مهر كه ميگن خودتي به خدا
.................................................
پانوشت:برادر مرتضوي شما شاهد باشيد كه ما بچه خوبي هستيم اما اين عناصر اجنبي هي ميخوان مارو بخرن و گمراهمون كنن


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog Commenting by HaloScan.com